[Part⁴]❖❆𝐴 𝑚𝑎𝑔𝑖𝑐𝑎𝑙 𝑘𝑖𝑠𝑠❆❖
رسیدم خونه رفتم و رو کاناپه دراز کشیدم داشتم به این فکر میکردم ک کدوم لباسمو بپوشم...
یهو یاد اون لباس مشکی ک ماه پیش با لونا (خواهر ا/ت) خریدم افتادم
((عکسشو تو اسلاید بعد ببینید))
خب پس خدارو شکر لباس دارم ک بپوشم رفتم سمت کمدم و یکم گشتم
اها پیداش کردم از تو کاورش درش اوردم و گذاشتمش رو تخت ی جفت کفش مشکی ک تقریبا پاشنه هاش بلند بود ولی باش راحت بودم و ی کیف ستش برداشتم گذاشتم کنار لباسم
نشستم پشت میز و شروع کردم ارایش کردن...
موهامو باز ریختم دورم خب دیگه اماده شدم رفتم و سوار ماشینم شدم...
دینگ دینگ... دینگ دینگ...
یونا:سلام خوش اومدی بیا تو
در باز شد رفتم داخل و از حیاط ک گذشتم رسیدم به در اصلی زنگ زدم ک باز شد
یونا:سلااام(ازین به بعد ا.ت رو اینجوری مینویسم) ا.ت چطوووری
ا.ت:سلام مرسی خیلی دلم واست تنگ شده بود
یونا:منمم خب بیا داخل... چ جیگری شدی خداا گفتم به خودت برس ولی دیگ واقعا شبی باربی شدی
ا.ت:واقعا
یونا:بیا ببین چنتا پسر هات و خوشگل ازین مدل و بازیگر و اینا اومدن یکیو انتخاب کن واست جورش کنم
ا.ت:مگه من اودم دوس پسر انتخاب کنم
یونا:تو ۲۳ سالت شده هنوز ی بارم رل نزدی چ بخوای چ نه امروز واست دوس پسر پیدا میکنم خودت بیا ببینشون ببین چقد خوشگلن
سون:کیا خوشگلن:/
هر دومون برگشتیم سمتش
یونا:عه.. چیزه..منظورم این بود ک خب به عنوان ی ایدول...
سون:خیلی خب فهمیدم
ا.ت:سلام سون چطوری
سون:سلام خوبم بیا تا به دوستام معرفیت کنم...
ا.ت:باش
پشت سر سون و یونا داشتم میرفتم ک...چی...اون واقعا خودشه؟
یهو یاد اون لباس مشکی ک ماه پیش با لونا (خواهر ا/ت) خریدم افتادم
((عکسشو تو اسلاید بعد ببینید))
خب پس خدارو شکر لباس دارم ک بپوشم رفتم سمت کمدم و یکم گشتم
اها پیداش کردم از تو کاورش درش اوردم و گذاشتمش رو تخت ی جفت کفش مشکی ک تقریبا پاشنه هاش بلند بود ولی باش راحت بودم و ی کیف ستش برداشتم گذاشتم کنار لباسم
نشستم پشت میز و شروع کردم ارایش کردن...
موهامو باز ریختم دورم خب دیگه اماده شدم رفتم و سوار ماشینم شدم...
دینگ دینگ... دینگ دینگ...
یونا:سلام خوش اومدی بیا تو
در باز شد رفتم داخل و از حیاط ک گذشتم رسیدم به در اصلی زنگ زدم ک باز شد
یونا:سلااام(ازین به بعد ا.ت رو اینجوری مینویسم) ا.ت چطوووری
ا.ت:سلام مرسی خیلی دلم واست تنگ شده بود
یونا:منمم خب بیا داخل... چ جیگری شدی خداا گفتم به خودت برس ولی دیگ واقعا شبی باربی شدی
ا.ت:واقعا
یونا:بیا ببین چنتا پسر هات و خوشگل ازین مدل و بازیگر و اینا اومدن یکیو انتخاب کن واست جورش کنم
ا.ت:مگه من اودم دوس پسر انتخاب کنم
یونا:تو ۲۳ سالت شده هنوز ی بارم رل نزدی چ بخوای چ نه امروز واست دوس پسر پیدا میکنم خودت بیا ببینشون ببین چقد خوشگلن
سون:کیا خوشگلن:/
هر دومون برگشتیم سمتش
یونا:عه.. چیزه..منظورم این بود ک خب به عنوان ی ایدول...
سون:خیلی خب فهمیدم
ا.ت:سلام سون چطوری
سون:سلام خوبم بیا تا به دوستام معرفیت کنم...
ا.ت:باش
پشت سر سون و یونا داشتم میرفتم ک...چی...اون واقعا خودشه؟
۱۳.۵k
۲۵ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.